جدول جو
جدول جو

معنی روشن فکری - جستجوی لغت در جدول جو

روشن فکری
(رَ / رُو شَ فِ)
عمل و حالت روشن فکر. (فرهنگ فارسی معین). صفت روشن فکر. تجددخواهی. نوگرایی. و رجوع به روشن فکر شود
لغت نامه دهخدا
روشن فکری
عمل و حالت روشن فکر
تصویری از روشن فکری
تصویر روشن فکری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روشن فکر
تصویر روشن فکر
دانا، باهوش، آنکه متجدّدانه و بر پایۀ تعقّل فکر می کند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رُو شَ فِ)
آنکه دارای اندیشۀ روشن است. (فرهنگ فارسی معین) ، کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد. (فرهنگ فارسی معین). نوگرای. تجددپرست. تجددگرای. آنکه اعتقاد به رواج آیین و افکار نو و منسوخ شدن آیین کهن دارد
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ فِ)
نیکواندیشگی. خوب فکری. نیک اندیشی. صحیح اندیشی
لغت نامه دهخدا
(حِ فِ)
روح ذکری فکری. بگفتۀ امام غزالی از مراتب ارواح نورانیۀ بشریه است و آن روحی است که مصارف عقلی را گرفته میان آنها تألیفات و ازدواجاتی بوجود می آورد و از آنهامعانی شریفی را نتیجه میگیرد، و اگر مثلا دو نتیجه بدست بیاید میان آندو نتیجه را تألیف میکند و همچنین تا بینهایت روح بتزاید میرود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ذیل روح). و رجوع به روح (در اصطلاح حکمت) شود
لغت نامه دهخدا
آنکه دارای اندیشه ای روشن است، کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشنفکر
تصویر روشنفکر
روشن اندیشه روشندل روشن بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشن فکر
تصویر روشن فکر
((~. فِ))
دارای اندیشه های روشن، متجدد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روشن گری
تصویر روشن گری
((~. گَ))
رفع ابهام، ایضاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روشن گری
تصویر روشن گری
فرانمون
فرهنگ واژه فارسی سره
ابتکار، قدرت ابداع، تدبیر، درایت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فکور، متجدد، منورالفکر
متضاد: متحجر
فرهنگ واژه مترادف متضاد